2024/10/06
۱۴۰۳ يکشنبه ۱۵ مهر
پیشنهادات ما
خاطره دردناک  احسان علیخانی ازحمیدرضا صدر

خاطره دردناک احسان علیخانی ازحمیدرضا صدر

احسان علیخانی خاطره ای دردناک از حمید رضا صدرتعریف کرد اینجا را بخوانید

جامعه پویا - حمیدرضا صدر مفسر فوتبال که هفته گذشته بر اثر ابتلا به سرطان جانش را از دست داد از جمله سلبریتی‌هایی بود که در میان مجریان تلویزیون محبوبیت زیادی داشت. 

احسان علیخانی مجری و برنامه ساز تلویزیون خاطره ای بامزه از او نقل کرده است .

احسان علیخانی نوشته است : ١٠ سال پیش، جام ملت‌های آسیا در قطر بود و تیم ما با مربیگری قطبی با یک گل از كره شكست خورد و حذف شد. انتقادها زیاد بود به نحوه بازی تیم مخصوصا به افشین قطبی. كلی تصویر خوب از حواشی بازی‌ها در قطر داشتیم و من تصمیم گرفتم یک مستند بسازم. از ٢٠نفر از مربیان، پیشكسوتان و صاحب‌نظران ِ فوتبال دعوت كردم برای مصاحبه. آخرین نفر حمیدرضا صدر بود. وقتی آمد دفتر، انرژی عجیبی با او وارد شد. بدون گریم و هیچ ادا و اطواری نشست جلوی دوربین و ضبط را شروع كردیم. با همان انرژی همیشگی و دراماتیك‌كردن هر اتفاق فوتبالی، شروع كرد به تحلیل صادقانه از عملكرد تیم و مثال‌های تاریخ فوتبال. ضبط که تمام شد، خواهش كردم برویم باكس مونتاژ و فضای كلی مستند را ببینیم. وقتی دیدیم توی چشم‌هایم نگاه كرد و گفت "كه چی؟! با این آش شله‌قلمكار دنبال چی می‌گردی؟! این فضا به درد كجا می‌خورد؟!"
صداقت و صراحت كلام و منطقش، عین ساتور خورد به مغزم و برای جواب دادن لكنت گرفتم. نه به خاطر احترام یا ترس، به خاطر سئوالات درستش. چون نكاتش كاملا درست بود و من خیلی بی‌دلیل هوس كرده بودم مستند جنجالی فوتبالی بسازم؛ بدون هیچ استراتژی مشخص و هدف‌داری.
وقت گذاشته بود آمده بود یک ساعت ضبط كرده بودیم ولی وقتی مونتاژ اولیه گفت‌وگوهای قبلی و دعواها را دید برایش مهم نبود كه جذاب است یا جنجالی، دنبال دلیل این فضا می‌گشت و من را كاملا به چالش كشید!!

 

حمیدرضا صدر و احسان علیخانی

رفتیم در اتاق كه چایی یا قهوه‌ای بخوریم با هم. احساس كرد من ناراحت شدم از شنیدن نظراتِ صریحش. شروع كرد فضا را عوض كردن با تعریف از گذشته، از آرزوهایش. از سختی‌هایش و لذت‌هایش. كلی حرف زدیم و من از هم‌صحبتی با او غرق لذت بودم كه خیلی ناگهانی گفت: "من فكر می‌كنم تو وقتِ اضافه‌ی زندگیم هستم، تعدادی از خانواده‌م با سرطان مُردن. حتی با سنِ كمتر از من و ژنِ این بیماری با ماست و من مطمئنم با سرطان می‌میرم!"

من شوكه شدم و شروع كردم به گفتن دور از جون، انشالله ١٠٠ساله می‌شین و ... خلاصه از این حرف‌هایی كه معمولا ما در این موقعیت به كسی كه از مُردنش حرف می‌زند، می‌گوییم.

 

بیشتر بخوانید : کار جدید احسان علیخانی بعد از عصرجدید

یکهو حرف‌هایم را قطع كرد و گفت: "با این حرف‌ها باور من تغییر نمی‌كنه فقط زمان رفتن رو نمی‌دونم."

وقتی از دفتر رفت، با حامد نشستیم، حرف زدیم، فکر کردیم و تصمیم گرفتیم بیخیال آن مستند شویم و گذاشتیمش كنار، چون حرف‌های دكتر صدر كاملا درست بود و فقط منتظر بودم یک نفر محكم به من بگوید كه دنبال چی می‌گردی با این كار؟!
١٠ سال گذشت و چند روز پیش با سرطان از بین ما رفت.
آن روز در چشم‌هایم، آنقدر محكم از مرگش گفت كه انگار به حرفی كه می‌زد ایمان داشت و جدا از شناخت عجیبش از گذشته، آینده را هم خوب می‌شناخت و فقط زمان رفتن را نمی‌دانست.
باور عمیق آدم‌ها چیز عجیبی‌ست، حتی در مورد مرگشان.
دکتر صدرِ عاشق!
دکتر صدرِ دوست‌داشتنی!
حتما دل‌مان برای شما تنگ می‌شود.
 

 

پیشنهادات ما
دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.