پیشنهادات ما
عاقبت دختر فقیری که عاشق پسر ثروتمند شد

عاقبت دختر فقیری که عاشق پسر ثروتمند شد

دختر فقیری که عاشق پسری ثروتمند شده بود سرنوشت عجیبی ‍پیدا کرد اینجا را بخوانید

جامعه پویا -وقتی خانواده «جعفر» با ازدواج ما مخالفت کردند و نگذاشتند او به خواستگاری ام بیاید من هم با پسر دیگری آشنا شدم که از خودم کوچک تر بود ولی او به خاطر شنیدن ماجرای من و «جعفر» چنان غیرتی شد که حادثه وحشتناکی را رقم زد و...
این ها بخشی از اظهارات دختر 22 ساله ای است که در پی وقوع یک حادثه دلخراش توسط نیروهای ورزیده دایره تجسس کلانتری آبکوه مشهد دستگیر شده بود. این دختر جوان در حالی که یک شب را در بازداشتگاه بانوان به سر برده بود ، درباره سرگذشت تاسف بار خود به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: چند سال پیش ترک تحصیل کردم و دریکی از فروشگاه های مشهد مشغول کار شدم تا هزینه های خانواده و مادر پیرم را تامین کنم . روزگار خوبی داشتم تا این که دو سال پیش با «جعفر» آشنا شدم، او که از مشتریان فروشگاه بود اوضاع مالی خوبی نیز داشت.

 

به همین دلیل رابطه من و جعفر آن قدر صمیمی شد که بالاخره قرار ازدواج گذاشتیم و به این ارتباط پنهانی ادامه دادیم اما بعد از گذشت مدت زیادی از این ارتباط مخفیانه خانواده جعفر حاضر نشدند به خواستگاری دختری مانند من بیایند جعفر هم مدعی بود تلاش هایش برای رضایت خانواده بی نتیجه مانده است چرا که آن ها خانواده ای پولدار بودند و خودشان را بالاتر از ما می دانستند از سوی دیگر نیز جعفر از نظر مالی و شغلی به پدرش وابسته بود و تحت حمایت او قرار داشت. خلاصه در حالی ارتباط من و جعفر قطع شد که در طول ماه های گذشته وابستگی عاطفی عجیبی به او پیدا کرده بودم اما جعفر معتقد بود که خانواده‌اش موجب جدایی ما شده اند.

 

در این شرایط که بسیار سرخورده و افسرده شده بودم دیگر به هیچ چیز توجهی نداشتم، روزهای سختی را می گذراندم تا این که متوجه ابراز علاقه های «یاور» شدم . او هم یکی از کارگران فروشگاه بود که از چند ماه قبل در آن فروشگاه کار می کرد. من هم که از نظر روحی وضعیت خوبی نداشتم تصمیم گرفتم یاور را جایگزین جعفر کنم اما از صمیم قلب راضی به این کار نبودم چرا که یاور جوانی بدبخت و بیچاره مانند خودم بود و از طرف دیگر نیز سه سال اختلاف سنی داشتیم و من بزرگ تر از او بودم . با وجود این در حالی با یاور وارد رابطه شدم که هنوز امیدی به بازگشت جعفر داشتم. خلاصه در یکی از همین دیدارها و گفت و گوها با یاور ماجرای جعفر و خانواده اش را برای او بازگو کردم. یاور هم که از شنیدن قصه من به شدت غیرتی شده بود با حسی غرور آمیز رو به من کرد و گفت: « من انتقام تو را از او می گیرم».

 

اما آن زمان نفهمیدم یاور چه تصمیمی گرفته است او فقط دلش به حال اشک های من سوخته بود من هم فکر می کردم این گونه ارزشمند می شوم و شاید جعفر به همه چیز پشت پا بزند و به خواستگاری ام بیاید ولی بعد متوجه شدم یاور که با یکی از اراذل و اوباش معروف مشهد رفیق بود از او خواسته است تا جعفر را تعقیب کند  و او را آن قدر کتک بزند که راهی بیمارستان شود ولی آن جوان شرور حادثه دیگری را رقم زد.

 

او که محل سکونت خانواده جعفر را پیدا کرده بود با یک ظرف پر از بنزین به سراغ آن ها رفت و خودروی گران قیمتش را به آتش کشید و خسارت زیادی به بار آورد بعد از این ماجرا خیلی زود ماموران کلانتری آبکوه به سراغم آمدند و مرا دستگیر کردند . حالا هم از اشتباهی که کرده ام بسیار پشیمانم . من یاور را دوست نداشتم فقط می خواستم با این شیوه جعفر به زندگی من بازگردد و... گزارش خراسان حاکی است، با توجه به اهمیت ماجرا با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری آبکوه مشهد) تحقیقات گسترده نیروهای تجسس برای دستگیری دیگر عوامل مرتبط با این ماجرا آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

 

پیشنهادات ما
دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.