2024/04/26
۱۴۰۳ جمعه ۷ ارديبهشت
زندگی دردناک دختری که عشقش او را رها کرد

زندگی دردناک دختری که عشقش او را رها کرد

دختری که در نوجوانی طلاق گرفت و بعد عاشق شد به خاطر جدایی از عشقش به وضعیت بدی کشانده شد اینجا را ببینید

جامعه پویا - بعد از آن که چند عدد قرص را با هم خوردم برای دیدار دوستانم به پارک ملت رفتم و سپس با یکدیگر به سمت شهرک نجفی حرکت کردیم اما وقتی دوستانم متوجه شدند که من حال مناسبی ندارم، مرا کنار خیابانی رها کردند و...

 


 این ها بخشی از اظهارات دختر 22 ساله ای است که با وضعیت روحی و پوشش نامناسب توسط نیروهای گشت انتظامی به کلانتری نجفی مشهد هدایت شده بود. این زن جوان که مدعی بود به دلیل مصرف تعدادی قرص مخدردار حالت طبیعی مناسبی ندارد، درباره سرگذشت تلخ خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: 13 ساله بودم که پدر و مادرم را مجبور کردم تا برایم گوشی تلفن هوشمند بخرند. آن روز به محض آن که گوشی را به دست گرفتم، لبخندزنان وارد فضای مجازی شدم و به جست وجو در کانال ها و شبکه های اجتماعی پرداختم. یک هفته بعد با پسری آشنا شدم که اهل بندر انزلی بود. روابط تلفنی و پیامکی من و منصور ادامه داشت به طوری که دلباخته او شدم. دو ماه بعد از این آشنایی در فضای مجازی خانواده منصور به خواستگاری ام آمدند و من که او را دوست داشتم با برگزاری یک مراسم ساده به عقدش درآمدم و خیلی زود برای آغاز زندگی مشترک عازم بندر انزلی شدم ولی هنوز چهاردهمین بهار زندگی ام را جشن نگرفته بودم که همسرم را در حال استعمال مواد مخدر صنعتی دیدم و تازه متوجه شدم منصور به مصرف شیشه اعتیاد دارد و خانواده اش برای آن که او را به مسیر درست زندگی بازگردانند تصمیم گرفته بودند منصور را داماد کنند تا شاید با شروع زندگی مشترک اعتیادش را ترک کند و...

 


اشک ریزان با مادرم تماس گرفتم و ماجرای اعتیاد همسرم را بازگو کردم. مادرم که می دانست این ازدواج فرجامی ندارد، توصیه کرد فقط با یک دست لباس به مشهد برگردم. من هم همه جهیزیه و دارایی ام را در بندر انزلی رها کردم و به تنهایی به خانه پدرم برگشتم چرا که پدرم به موادمخدر سنتی اعتیاد داشت و مادرم مخارج زندگی ما را تامین می کرد. او کاملا به زندگی فلاکت بار با یک مرد معتاد آگاهی داشت و می دانست ادامه زندگی من با منصور امکان پذیر نیست. به همین دلیل بعد از یک سال بالاخره به طور غیابی از منصور طلاق گرفتم ولی در خانه پدرم نیز اوضاع مناسبی نداشتم چرا که پدرم همواره پای بساط مواد مخدر نشسته بود و برادر بزرگم نیز بر اثر معاشرت با  دوستان ناباب در گرداب مواد افیونی دست و پا می زد.

 

در این میان فقط مادرم در خواربار فروشی کوچک خودمان زحمت می کشید تا به این زندگی آشفته سروسامانی بدهد. از سوی دیگر من هم که به شدت احساس تنهایی می کردم با دختران بی بندوبار و زنان مطلقه ای آشنا شدم و مدام اوقات خودم را در پارتی های مختلط شبانه سپری می کردم. من هم خیلی زود وارد گروه آن ها شدم و شب های زیادی را در باغ های بولوار شاهنامه سپری می کردم تا این که پنج سال قبل در یکی از همین پارتی ها با اسد آشنا شدم. او یک سال از من کوچک تر بود اما خانواده خوبی داشت. من و اسد وارد یک رابطه عاشقانه شدیم و در بیشتر پارتی ها با یکدیگر شرکت می کردیم. علاقه من و او به یکدیگر هر روز بیشتر می شد و اوقاعت فراغتمان را در کنار یکدیگر می گذراندیم. این ارتباط عاشقانه پنج سال طول کشید تا این که فهمیدم اسد با دختر عمه اش ازدواج کرده است چرا که خانواده او مخالف ازدواج من و اسد بودند. آن ها اعتقاد داشتند اختلافات شدید فرهنگی، طبقاتی و اجتماعی از یک سو و اختلاف سنی و همچنین مطلقه بودن من از سوی دیگر از جمله دلایلی است که این ازدواج   را به شکست می کشاند و پایانی جز طلاق و جدایی نخواهد داشت. «اسد» هم که مانند گذشته بر اساس احساسات عاطفی و هیجانات دوران نوجوانی تصمیم نمی گرفت مرا رها کرد و به دنبال سرنوشت خودش رفت.

 

از حدود یک ماه قبل که این حادثه رخ داد من هم به شدت دچار ناراحتی های روحی و روانی شدم به طوری که مجبور بودم داروهای اعصاب و روان مصرف کنم ولی باز هم دوستان نابابم را فراموش نکردم و به رفاقت با آن ها ادامه دادم. در این میان به یک عطاری رفتم و با خرید چند قرص مخدردار راهی پارک ملت شدم تا با دوستانم ملاقات کنم. آن جا چند قرص را به یک باره مصرف کردم که شاید روزگار تلخ را از خاطرم ببرد. دقایقی بعد با پیشنهاد دوستانم به سمت شهرک نجفی حرکت کردیم اما در طول مسیر آرام آرام اوضاع جسمانی من به هم ریخت و عوارض شدید قرص ها نمایان شد. دوستانم که ترسیده بودند، پیکر مرا در کنار خیابان رها کردند و از آن جا گریختند. در حالی که وضعیت نامناسبی داشتم، نیروهای گشت کلانتری نجفی مرا پیدا کردند و... .
گزارش خراسان حاکی است، با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد مهدی کسروی (رئیس کلانتری نجفی) بلافاصله اقدامات درمانی و مشاوره های روان شناختی برای بازگرداندن این زن جوان به مسیر درست زندگی آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

 

دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.