2024/11/13
۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۳ آبان
پیشنهادات ما
قتل رفیق به خاطر یک جفت کتانی

قتل رفیق به خاطر یک جفت کتانی

زندگی دردناک پسری که آدم کشت را اینجا بخوانید

جامعه پویا -پسر جوانی که به خاطر یک جفت کتانی مرتکب قتل شده است در دادگاه کیفری استان تهران پای میز محاکمه رفت.


به گزارش اعتمادآنلاین، این پسر جوان مدعی است قصد قتل نداشته و از ترس ضربه‌ای به مقتول زده است.
این پرونده مردادماه یک سال قبل به جریان افتاد و ماموران در جریان نزاع خونین قرار گرفتند. وقتی پلیس به محل رفت شاهدان گفتند عامل قتل فرار کرده و قربانی نیز در بیمارستان است. از بیمارستان نیز خبر رسید جوان چاقوخورده به نام سینا جاش را از دست داده است.
چند روز بعد عامل قتل بازداشت و در نهایت با صدور کیفرخواست پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران شعبه ۱۰ ارسال شد.

در جلسه رسیدگی به این پرونده که صبح امروز برگزار شد ابتدا نماینده دادستان در جایگاه حاضر شد و بعد از خواندن کیفرخواست با توجه به خواسته اولیای دم درخواست صدور حکم قصاص کرد.

 

نماینده دادستان در توضیح کیفرخواست گفت: متهم حاضر در دادگاه که مهرداد نام دارد متولد سال ۸۱ است. او با وارد کردن ضربه چاقو به جوانی به نام سینا او را به قتل رساند و متواری شد، اما بعد از چند روز تلاش ماموران بازداشت شد. بر اساس محتویات پرونده ماموران کلانتری مولوی به بازپرس خبر دادند درگیری در منطقه اتفاق افتاده است. وقتی ماموران به محل رسیدند فقط رد خون در محل بود و فردی آنجا نبود. پلیس متوجه شد مضروب به بیمارستان منتقل شده و در آنجا جان باخته است. شاهدان به ماموران گفتند عامل قتل فردی به نام مهرداد است. بازبینی دوربین‌های مداربسته نیز نشان داد مهرداد حین فرار چاقو را به زمین انداخته و رفته است. چند روز بعد مهرداد بازداشت شد و به قتل اعتراف کرد.

نماینده دادستان در ادامه گفت: پرونده شخصیت مهرداد نشان می‌دهد او یک خواهر کوچک دارد. پدرش معتاد و مادرش بیمار روانی است. او با پدرش رابطه خوبی دارد و با سایر اقوامش ارتباطی نداشته است. او تا کلاس هفتم درس خوانده و بعد کارگری کرده است.

بعد از نماینده دادستان، پدر و مادر سینا در جایگاه حاضر و خواستار صدور حکم قصاص شدند. آنها گفتند حاضر به گذشت نیستند و فقط قصاص می‌خواهند.

 

اعترافات متهم


وقتی نوبت به متهم رسید، گفت قصد قتل نداشته و از ترس مرتکب قتل شده است. او گفت: من و سینا دوست قدیمی بودیم. یک روز او همراه دو نفر دیگر از بچه‌ها به خانه ما آمدند. من بیرون رفتم تا ساندویچ بخرم. بچه‌ها خواب بودند. وقتی برگشتم متوجه شدم سینا جیب بچه‌ها را خالی کرده است. آنها فکر می‌کردند من این کار را کرده‌ام و با پولش ساندویچ خریده‌ام. چند بار به سینا گفتم پول را بده اما توجهی نکرد تا اینکه متوجه شدم یک جفت کتانی دو میلیون تومانی اصل دارد. کتانی را برداشتم و گفتم تا زمانی که پول را ندهی من هم کفش‌ها را نمی‌دهم. ما با هم سر این موضوع اختلاف داشتیم. تا اینکه روز حادثه یکی از دوستانم به من گفت سینا می‌خواهد به خانه تو بیاید و یکی از دوستان مشترک‌مان هم به او چاقو داده تا به زور هم شده از تو کفش‌ها را بگیرد.

متهم ادامه داد: وقتی سینا آمد من در را باز کردم و با هم صحبت کردیم. او مدام اسم یکی از اقوامش را که از قلدرهای محل است می‌آورد و می‌گفت تو نمی‌توانی به من زور بگویی. من هم گفتم تو پول را دزدیده‌ای و باید پس بدهی تا کفش‌ها را بدهم. وقتی بحث بالا گرفت من وارد خانه شدم و چاقو برداشتم تا مبادا سینا مرا بزند. در حین بحث وقتی سینا فحاشی کرد و بعد هم دستش را به سمت کمرش برد من ترسیدم. خواستم یک ضربه به بازویش بزنم که خودش را عقب کشید و ضربه به سینه‌اش برخورد کرد. به من گفت به اورژانس زنگ بزن ولی من خیلی ترسیدم و فرار کردم.

این جوان گفت: چند روز بعد خودم را به ماموران معرفی کردم. در حالی که در پرونده من نوشته شده بازداشتم کرده‌اند، اما این‌طور نیست؛ من اول به کلانتری رفتم و گفتم آدم زده‌ام. گفتند برو هر وقت ابلاغیه آمد بیا. بعد به پایگاه هفتم رفتم و گفتم آدم زده‌ام گفتند به ما مربوط نیست. آخر سر خودم رفتم اداره آگاهی مرکز گفتم، آقا من آدم زده‌ام من را دستگیر کنید. آنجا افسر پرونده آمد و مرا بازداشت کرد.

 

زندگی دردناک متهم


متهم که حالا ۲۰ساله است درباره زندگی‌اش گفت: من با پدرم در یک اتفاق هفت‌متری زندگی می‌کردیم. من از چشم پدرم افتاده بودم و نمی‌خواستم بیشتر از این از چشمش بیفتم و دزدی سینا هم به گردن پدرم بیفتد. نمی‌خواستم او که کارگری می‌کرد و به‌ سختی پول درمی‌آورد مجبور شود پول دزدی سینا را بدهد. البته من می‌دانستم دو دوست دیگرم که سینا پول‌شان را دزدیده بود خودشان دزد بودند و با موبایل‌قاپی پول به دست آورده بودند. با این حال من نمی‌خواستم دوباره برای پدرم دردسر شوم. من یک خواهر دارم که با عمه‌ام در شمال زندگی می‌کند. مادرم بیمار روانی است و خواهرم را که ۱۰ سال از من کوچک‌تر است عمه‌ام نگهداری می‌کند. بعد از حادثه سراغ عمویم رفتم. موضوع را به او گفتم، پول گرفتم و به شمال رفتم تا خواهرم را ببینم چون می‌دانستم دیگر به پایان خط رسیده‌ام و هرگز نمی‌توانم او را ببینم. بعد که از شمال برگشتم خودم را به ماموران معرفی کردم.

 

متهم گفت: آقای قاضی، سینا چند روز قبل از حادثه هم در خانه ما دعوا کرده بود. او برای اینکه کتانی‌ها را بردارد وقتی من خواب بودم وارد خانه شده و به پشت‌بام رفته بود. یکی از همسایه‌ها که همسرش با لباس راحتی در خانه بوده سینا را دیده بود که در حال نگاه کردن است. به همین دلیل با چاقو دنبال سینا افتاده بود، اما من نجاتش دادم و کاری کردم نمیرد. من قصد کشتن او را نداشتم اگر قصد داشتم بمیرد همان روز رهایش می‌کردم تا مرد همسایه او را بکشد اما نجاتش دادم. ما آدم‌های فقیر و بدبختی هستیم. دو و نیم میلیون تومان شاید برای دیگران پول زیادی نباشد اما برای من و پدرم خیلی پول زیادی بود و به سختی تامین می‌شد به همین خاطر هم نمی‌خواستم موضوع گردن پدرم بیفتد و او دوباره به من بگوید که پسر بی‌عرضه و شری هستم.

 

در پایان متهم درخواست بخشش از اولیای دم کرد و از آنها خواست به جوانی‌اش رحم کنند.

بعد از دفاعیات متهم و وکیل مدافع او هیات قضات برای تصمیم‌گیری وارد شور شدند.
 

 

پیشنهادات ما
کلید واژه
دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.