جامعه پویا-مساله میل به مهاجرت یکی از موضوعات کلیدی در فرهنگ و جامعه ایرانی است؛ این مساله همانند و به مثابه نوعی تمایل است که گویی همه افراد میل به آن دارند، آنقدر که در برخی جمع های خاص در طبقات متوسط و طبقات بالا، ما با نوعی شوک بواسطه مهاجرت بخش اعظم فامیل مواجه هستیم؛ اما مساله آن است که در جامعه ایرانی، مهاجرت چقدر معنادار است و تا چه میزان گستردگی دارد؟
هرچند مهاجرت به مفاهیمی مانند نخبگی و موفقیت و … پیوند خورده است و این کلیشههای رسانهای، سبب ایجاد تصویری مثبت از مهاجرت شدهاندT اما در عمل فضای عمومی، حول مقوله مهاجرت، بسیار بیشتر از واقعیت عینی وتحقق یافته آن نمود دارد. به همین دلیل باید دقت کرد وقتی از میل به مهاجرت صحبت میشود، باید انواع و اقسام مهاجرتها را در نظر گرفت و اینکه هر تمایلی به مهاجرت لزوماً به هجرت واقعی منجر نمیشود. به عبارت دیگر یک نگرش و میل عمیق به مهاجرت در میان ایرانیان هست که بخش محدودی از آن به تحقق میرسد.
اگر به دادههای پیمایشهای ملی مانند پیمایش «وضعیت اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی جامعه ایران" در سال ۱۳۹۵ نگاه کنیم، میتوان دادههای مختلف نسبت به مهاجرت را دید. مساله اصلی در مهاجرت نوعی تمایل به جابجایی محدود یا کلان است.
در این نوشتار مهاجرت به خارج از کشور را مدنظر داریم. مساله اصلی آن است که در مهاجرتها همیشه نوعی نارضایتی عمیق از محیط فعلی و تمایل به رسیدن به محیط آرمانی یا مطلوب، وجود دارد که محرک نقد محیط پیرامون و ترسیم ایده آل های مقصد میباشد. در این نظر سنجی ها اصولاً ایرانیان از وضع موجود رضایتی ندارند. در این پیمایش ملی در موضوع توزیع درصدی گرایش مردم به نظم اجتماعی، این دسته بندی ها وجود دارد که ۶.۱ % معتقد به حفظ وضع موجود هستند، و ۷۷.۱ % معتقد به اصلاح تدریجی وضع فعلی و تغییر اساسی وضع فعلی هستند. به عبارت دیگر اکثریت جامعه از وضع موجود، ناراضی هستند. اما در کنار همین نارضایتی عمیق از وضع موجود، نوعی خوش بینی حداقلی هم (حداقل در سال ۱۳۹۵) وجود دارد که درصد پاسخ به این گویه که «در آینده ایران به کشوری پیشرفته تبدیل خواهند شد»، ۱۱.۶ % مخالف این گزینه اند و ۳۰.۲ % نه مخالف و نه موافق و ۵۵.۹ %هم موافق آن هستند.
لذا به سادگی نمیتوان از مهاجرت عملی و عینی در میان ایرانیان صحبت کرد. در واقع این مساله به سان نوعی آرمانخواهی انتزاعی است که گویی آنسوی مرزها راهی به رهایی و مسیری به بهشت خواهند بود این مساله به سان نوعی آرمانخواهی انتزاعی است که گویی آنسوی مرزها راهی به رهایی و مسیری به بهشت خواهند بود. این تصویر بیش از آنکه محصول تبلیغ یا دستکاری کنشگران آنسوی مرزها باشد، ناشی از عملکرد نامناسب کارگزاران فرهنگی این سوی مرزها بوده و خواهد بود. به عنوان مثال در دستگاههای فرهنگی ما، هنوز هم مفهوم عرق به وطن در معنای ملی آن، یک ارزش مثبت و محوری محسوب نمیشود، وطن اصولاً مرزهای مذهبی دارد و به همین دلیل تعصب به وطن ذیل تعصب به دین، در نظر گرفته میشود. نتیجه این وضعیت ضعیف ریشه دار در نظام آموزشی ما، در تربیت و ترویج ایده علقه به وطن، تا حدی این نارضایتی گسترده را در خودش نشان داده است. از سوی دیگر تجربه عینی از ناخوشایندی های بی حساب جامعه و اقتصاد نیز هرچه بیشتر بر طبل ناامیدی از کشور می کوبد.
همه اینها را باید در وضعیتی در نظر گرفت که نظام اداری و سیاسی ما هرچه بیشتر از معیارهای شایسته سالاری و نخبه پروری فاصله میگیرد. به همین دلیل میل به مهاجرت در میان آنهایی که مهارت و دانش تخصصی خوبی دارند، بیشتر است، زیرا میزان بیکاری و حس بی فایده بودن در این گروه از متخصصان بیشتر خواهند بود. زیرا نظام اقتصادی و اداری ما، الزمات کافی برای جذب نیروهای متخصص را ندارد. نیروهای متخصص در منظومهای از قواعد و مناسبات امکان جذب دارند که یکی از آنها شایسته سالاری است، و باقی قواعد از منبع و منشأ دیگری هستند.
بر این اساس میل به مهاجرت در میان تحصیل کردگان بیشتر است؛ اما این میل لزوماً مساوی با تحقق آن نیست. چنانچه این میل لزوماً امری فردی نیست، بلکه ریشه در محیطهای خانوادگی هم دارد. به عنوان مثال توزیع فراوانی و درصدی گزینه اینکه «دوست دارید فرزندانتان در کدام دانشگاه تحصیل کنند / میکردند؟» ۲۱.۵ % شامل علاقه به تحصیل فرزندان در دانشگاههای خارج و دانشگاههای معتبر جهانی است. یعنی ۲۱.۵ % خانوادهها میل دارند فرزندانشان مهاجرت کنند، در حالی که با توجه به شرایط اقتصادی این تمایل، بیشتر یک ایده است تا یک واقعیت. زیرا در گزینه دیگری در همین پیمایش، درصد فراوانی کسانی که در سه سال گذشته به خارج از کشور سفر، سفر داشتهاند، ۱۶ % بوده است. لذا آمارها نشان میدهند که امکان عملی مهاجرت برای عده کمی فراهم است.
اما از آنجا که نظام اداری و اقتصادی ما، مبتنی بر سرمایه انسانی با مهارت و دانش کافی و بالا نیست، و گویی قاعده اصلی اقتصاد ما دانش بنیان بودن نیست، لذا نظام آموزشی ما نیروهایی را تربیت میکند، که عموماً جایی از پیش برنامه ریزی شده در نظام اقتصادی ندارند. در این شرایط وقتی نیروی تحصیل کرده بیکار فراوان باشد، مهاجرت به مهمترین منبع نجات از وضعیت آشفته فعلی تبدیل میشود وقتی نیروی تحصیل کرده بیکار فراوان باشد، مهاجرت به مهمترین منبع نجات از وضعیت آشفته فعلی تبدیل میشود. به همین دلیل مهاجرت و تمایل گسترده مردم به آن، بیش از آنکه یک عیب و آسیب از فرهنگ عمومی باشد، معلول اقتصاد و معیشت ناکارآمد و دستگاه فرهنگی و نهاد آموزش آشفته و غافل از ضرورتهای حیات فرهنگی واقعی مردم است. آنچه که باید بدان توجه کرد، واقعیت عینی و جاری مهاجرت به همراه کوتاهیهای دستگاههای اداره و حکمرانی، در تقویت حس علقه به وطن و شرایط ارتقای کیفیت زندگی در ایران است.
نویسنده:جبار رحمانی
منبع: ایرنا