2024/11/22
۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
پیشنهادات ما
روزهای عجیب زندگی مردی که عاشق دختری معتاد شد

روزهای عجیب زندگی مردی که عاشق دختری معتاد شد

زندگی تلخ مردی که عاشق زنی معتاد شد

جامعه پویا -آخرین بار که از زندان آزاد شدم دختر یکی از مشتریان قدیمی خودم را دیدم که به همراه خواهر 13 ساله اش مواد مخدر صنعتی مصرف می کردند، این بود که به منزل آن ها رفتم و عاشق نادیا شدم. او همان دختری است که اکنون در شبکه سرقت دستگیر شده است و ...


به گزارش روزنامه خراسان این ها بخشی از اظهارات «مجید جیغی» سرکرده معروف شبکه بزرگ سرقت در مشهد است که چند روز قبل دوباره به همراه 10 عضو شبکه سرقت با تلاش شبانه روزی کارآگاهان پایگاه شمال پلیس آگاهی مشهد دستگیر شده است. این جوان 40 ساله که سوابق متعدد کیفری در زمینه سرقت دارد با پوشیدن لباس های زنانه به شرکت ها و مراکز تجاری دستبرد می زد و یک شبکه بزرگ سرقت تشکیل داده بود. او پس از آن که به سوالات تخصصی سروان شفیعی (افسر پرونده) درباره  ماجرای سرقت هایش پاسخ داد، در حالی بخشی از سرگذشت خود را فاش کرد که بیست و چهارم اسفند سال 99 زندگی گذشته خود را بعد از دستگیری توسط ماموران تجسس کلانتری شفای مشهد بازگو کرد که در روزنامه خراسان به چاپ رسید. او این بار درباره سرنوشت دخترانی گفت که به خاطر عشق به آن ها دست به خلافکاری می زد تا هزینه اعتیاد آن ها را تامین کند.

 

او مدعی بود دوستانش نام جیغی را برای او انتخاب کرده اند که شخصیت اصلی یکی از فیلم های قدیمی است و درباره تکرار تبهکاری هایش گفت: اگرچه اولین پک به سیگار را در 10 سالگی زدم و دو سال بعد مصرف مشروبات الکلی و استعمال بنگ را آغاز کردم اما در 21 سالگی به مواد مخدر صنعتی آلوده شدم چرا که آن زمان به دختر 16 ساله ای دل باختم که همه اعضای خانواده اش معتاد تزریقی بودند. من که دیگر عاشق فتانه شده بودم به خرید و فروش مواد مخدر و سرقت روی آوردم تا هزینه های اعتیاد خانواده او را تامین کنم و با همین بهانه به خانه آن ها رفت و آمد داشتم. مدتی بعد به دلیل همین دوستی خیابانی با آن دختر من هم به مصرف مواد مخدر صنعتی آلوده شدم و مسیر زندگی ام تغییر کرد چرا که حدود یک سال بعد وقتی فهمیدم فتانه با پسر دیگری آشنا شده است از او جدا شدم.

 

او از طریق فضای مجازی (تلگرام) با پسر دیگری معاشرت می کرد و در سال 95 روزی در اطراف میدان سپاد او را  دیدم که سوار بر موتورسیکلت همان پسر جوان شد و به طرف میدان شهید فهمیده به راه افتادند اما در مسیر بزرگراه به دلیل سرعت زیاد موتورسیکلت کنترل از دست راکب آن خارج شد و فتانه از ترک موتورسیکلت بر کف آسفالت بزرگراه سقوط کرد و از دنیا رفت، البته آن پسر جوان دستگیر شد که دیگر خبری از او ندارم. اما من وقتی آخرین بار از زندان آزاد شدم دختر 15 ساله ای به نام نادیا را دیدم که پدرش را می شناختم .

 

او هم محله ای ما بود به همین دلیل غیرتم اجازه نمی داد تا از مردان غریبه مواد مخدر بخرد چرا که همه خانواده اش به شیشه اعتیاد داشتند و این گونه بود که عاشق نادیا شدم و به همراه یکی از دوستان خلافکارم به منزل آن ها رفت و آمد می کردم چرا که پدر او در زندان بود و من سعی می کردم با انجام سرقت های بیشتر مواد مصرفی او و خواهر 13 ساله اش را تامین کنم ولی مدتی بعد وقتی پدر نادیا از زندان آزاد شد، او و دخترش نیز وارد شبکه سرقتی شدند که من به همراه دوستان قدیمی خودم تشکیل داده بودم.

 


اسفند سال 99 به همراه چند تن از خلافکاران سابقه دار به شرکت ها و مغازه ها دستبرد می زدیم که توسط ماموران کلانتری شفا دستگیر شدیم اما بعد از آزادی از زندان دوباره شبکه سرقت را گسترده تر کردم و با شگردهای مختلف به اموال مردم دستبرد می زدیم. در طول این مدت به چند شرکت تجاری خیریه ای، مطب پزشک و دفتر وکالت دستبرد زدیم که در نهایت نیز کارآگاهان پایگاه شمال پلیس آگاهی مشهد من و دیگر اعضای باند را دستگیر کردند و ...

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

 

پیشنهادات ما
کلید واژه
دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.