جامعه پویا-طلاق عاطفی یکی از مهمترین تهدیدات زندگی زوجهاست. طلاق عاطفی میتواند مشکلات شدید و آسیبهای جبران ناپذیری را برای زوجها داشته باشد به همین دلیل است که طلاق عاطفی از نظر روانشناسان مهمترین آسیب در زندگی یک زوج است.
ایرنا نوشت:فوق تخصص روانشناسی بالینی گفت: بیشترین میزان طلاق عاطفی در سالهای اول ازدواج رخ میدهد، وقتی فرزندان به جمع خانواده اضافه میشوند و زوج سرگرمی بیشتری نسبت به قبل دارند، طلاق عاطفی کمتر اتفاق می افتد.
فوق تخصص روانشناس بالینی گفت: با بزرگتر شدن فرزندان باز هم احتمال طلاق عاطفی پررنگ میشود. در یک زندگی زناشویی زوجها در طول مسیر هدفهایی دارند و وقتی این هدفها به حداقل میرسد، میتوان انتظار طلاق عاطفی را داشت.
ارسیا تقوا ادامه داد: طلاق عاطفی همانطور که از نام آن پیداست به سردی رابطه میان زن و شوهر گفته میشود در واقع در این رابطه ضعف ارتباط عاطفی زن و شوهر منجر به سردی تمام روابط اعم از رابطه روحی، جسمی، عاطفی و حتی گفتاری و در نهایت باعث بیمهری و کم شدن انرژی مثبت در خانواده میشود. مهمترین عاملی که منجر به طلاق عاطفی بین زوجین می شود. این است که همسران در شناخت و برطرف کردن نیازهای عاطفی یکدیگر، ناموفق هستند.
این روانشناس اضافه کرد: زوجها در بیگانگی دنیای یکدیگر گم شدهاند و فقط برای هم حکم یک همخانه یا یک مصاحب را که به او عادت کردهاند، دارند. این افراد با فاصلهای که از لحاظ روحی و جسمی با یکدیگر دارند، خط قرمزهایی را برای همدیگر مشخص کردهاند و هر کدام در خلوت خود دیگری را متهم میکند. درک نکردن صحیح از رفتار و گفتار یکدیگر، نداشتن شناخت کافی از روحیات طرف مقابل و عاقبت بیعلاقگی و سردی نسبت به شریک زندگی خود همه و همه دست به دست هم میدهد تا یک طلاق عاطفی به وجود آید.
وی با بیان اینکه هیچ آمار دقیقی از میزان وجود طلاق عاطفی در دست نیست، گفت: خانه و خانواده هایی وجود دارد که همه افراد در آن از یکدیگر فراری هستند. در این خانه ها، افراد نسبت به خانه خود حسی را که باید داشته باشند، ندارند. همه افراد خانواده به هر نحوی میخواهند زمان کمتری را در خانه سپری کنند. جو سرد، بیروح و سکوت خالی از شور و نشاط در خانه حاکم است و این جو همه را فراری میدهد.
فوق تخصص روانشناس بالینی گفت: بچهها در این خانه هیچ امنیت و آرامشی را احساس نمیکنند و بیشتر تمایل دارند وقت خود را بیرون از خانه و با دوستان بگذرانند؛ جامعه ناامن آماده پذیرش این افراد است و متاسفانه این بچهها تمایل به استفاده از موادمخدر، ارتباطهای ناسالم و نامشروع و انجام کارهای خلاف و غیرعرف نشان میدهند و هم به خود و هم به جامعه آسیب وارد میکنند و برخی نیز دچار افسردگی و در خود فرورفتن میشوند و مسلما چنین بچههایی برای آینده خود و تشکیل یک زندگی جدید هیچ الگوی مناسبی پیشرو نداشته و شاید آنها نیز در آینده دچار مشکل پدر و مادرهای خود شوند.
تقوا افزود: طلاق عاطفی معمولا از شکایت و گلهگذاری زوجها نسبت به هم شروع میشود. انتظاراتی که گفته میشود ولی برآورده نمیشود. در واقع نیازهای دو طرف از یکدیگر تامین نمیشود. به نیازها و خواستههای دیگری اهمیت داده نمیشود. به طوری که انگار زن و شوهر یکدیگر را میبینند ولی صدای هم را نمیشنوند و این مرحله آغازین شروع طلاق عاطفی است. در مرحله بعد نزاع زناشویی رخ میدهد انتظاراتی که قبلا به آرامی مطرح میشد حالا با صدای بلند و داد و بیداد بیان میشود و آرامش نسبی جای خود را به خشم میدهد؛ خشمی که خود را به شکلهای گوناگون نشان میدهد. خشم درونی تبدیل به صدای بلند، پرتاب کردن وسایل و برخورد فیزیکی با توهین و تحقیر می شود.
تقوا افزود: پس از این مرحله اختلافها بیشتر شده و دیوار سکوت مابین زن و شوهر قرار میگیرد و این به معنای نشنیده شدن و ندیده گرفتن است یعنی هر دو در مقابل یکدیگر ناتوان شدهاند و هرکس به دنیای درونی خود فرو میرود و دیگر اهمیتی به طرف مقابل نمیدهد که کار به جایی میرسد که برای یکدیگر تنها و تنها حکم یک همخانه را بازی میکنند و حتی جای خواب خود را از یکدیگر جدا میکنند.
به گفته وی در هرسنی و با هرشرایطی میتوان انتظار به وجود آمدن طلاق عاطفی را داشت، گفت: نمیتوان گفت که علت به وجود آمدن طلاق عاطفی خانوادهها به هم شباهت دارد. این مشکل میتواند در رابطه یک زوج جوان که سن ازدواج آنها ۲ تا ۳ سال است رخ دهد یا میتواند در یک خانوادهای که چند بچه کوچک و بزرگ دارند، باشد یا حتی در خانوادهای که بچههای آنان به حدی رسیدهاند که هرکدام به دنبال زندگی خود رفتهاند رخ دهد که به اصطلاح به این مرحله سندرم آشیانه خالی نیز گفته میشود.
تقوا افزود: فردی که دچار طلاق عاطفی شده به خود و سلامت فردی خود بیتوجه میشود و حتی به سلامت دیگر افراد خانواده نیز اهمیت کمتری میدهد. وظایف خود را به درستی انجام نمیدهد و مسئولیتهای خود را در مقابل دیگر افراد خانواده بهسردی و بیهیچ میل و رغبتی انجام میدهد. اگر این فرد یک خانم باشد نسبت به نظافت منزل و دیگر امور مربوط کندتر از قبل عمل میکند و اکثرا همیشه کارهای عقبمانده یا نیمهکاره دارد ولی حوصله و رغبتی برای انجام دادن آنها ندارد.
وی ادامه داد: اگر یک مرد باشد، نسبت به کارکردن و وظایف خود سردتر از قبل میشود و این مشکل موجود را ۲ برابر میکند، آشفتگی روحی و ذهنی به آشفتگی ظاهری گره میخورد و وضع را بدتر از قبل میکند. شخص از لحاظ روحی در شرایطی قرار دارد که هیچ رغبتی برای شاد بودن یا حضور در جمعهای شاد ندارد و عموما تنهایی را ترجیح میدهد تا کمکم به افسردگی دچار میشود و به جز سلامت روحی که بیمار شده است سلامت جسم نیز به خطر میافتد.
تقوا افزود: برای ازدواج در اکثر موارد باید سن مرد از زن بیشتر باشد ولی این اختلاف سن نباید از ۷ تا ۱۰ سال بیشتر شود زیرا در این شرایط ۲ انسان با ۲ دنیای مختلف و در ۲ مرحله زندگی از هم قرار دارند و مسلما درک صحیحی از دنیای هم ندارند. به طور مثال به احتمال زیاد مردی که ۳۵ سال دارد با خانمی که ۲۲ سال دارد ازدواج کند، این ۲ بعد از چندسال که از زندگی بگذرد تازه متوجه میشوند هرکدام نیازها و خواستههای متفاوتی با یکدیگر دارند، زن تازه میخواهد شوروهیجان جوانی را تجربه کند ولی مرد این دوره را سپری کرده و میخواهد در آرامش بیشتری زندگی کند و اینجاست که از هم فاصله میگیرند و هرکدام غرق در دنیای خود میشوند.
وی اضافه کرد: اگر سن زن از مرد بیشتر باشد هم در اکثر موارد مشکل دیگری را به وجود میآورد زیرا زنها زودتر از مردها به سن بلوغ میرسند، زودتر میفهمند و زودتر از لحاظ بدنی آماده میشوند در این شرایط یک زن که از شوهر خود بزرگتر است دائم در فکر خود، شوهرش را از دست میدهد و همیشه به زنهایی که از او کوچکتر و زیباتر هستند، حسادت میکند و همیشه آنها را جلوی خود در کنار شوهرش قرار میدهد و بعد مقایسه میکند.
این روانشناس ادامه داد: این افرد به این ترتیب هم روحیه خود را از دست میدهد و هم به خاطر شک و سوءظن خود ساخته نسبت به همسرش بدگمان میشود و مرد هم بعد از چندسال تازه متوجه میشود که نباید با زنی که از خودش بزرگتر بوده ازدواج میکرده و این موضوع را دائم به همسرش گوشزد میکند در اینجا از یکدیگر فاصله میگیرند و هرکدام در رویاهای خویش نیمه گمشده خود را مییابد و از انتخابی که داشته احساس ندامت و پشیمانی میکند، در این مورد زوجها به سرعت از لحاظ روحی از یکدیگر فاصله میگیرند و طلاق عاطفی شکل میگیرد.
تقوا به راه های پیشگیری از ازدواج عاطفی اشاره کرد و گفت: گاهی زن و شوهر به خاطر هر مساله کوچکی با هم جر و بحث میکنند و حتی روزها و ماه ها با یکدیگر حرف نمیزنند. این زوج اختلافاتشان به جایی میرسد که دیگر هیچ توجهی به هم ندارند و اصلاً بود و نبود همسرشان برای آنها فرقی ندارد. طلاق عاطفی بیانگر رابطه زن و شوهری است که رو به زوال است. این نوع طلاق به مرور زمان، تنشی فزاینده میان زن و شوهر ایجاد می کند که معمولا به جدایی آن ها از یکدیگر منجر می شود.
این روانشناس اظهار داشت: مهمترین راهکار و نکته ای که توجه به آن می تواند مانع از بروز بسیاری از جدایی های عاطفی شود این است که همسران در شناخت و برطرف کردن نیازهای عاطفی یکدیگر، ناموفق هستند. به طور کلی می توان گفت نیازهای اساسی که برای مردان تعریف شده است از جمله حمایت خانوادگی، تحسین، همراهی در تفریحات و از این دست نیازها است. در مقابل نیازهای اساسی که برای زنان تعریف می شود می توان به محبت، گفت وگو، صداقت و روراستی، حمایت مالی و تعهد خانوادگی، اشاره کرد.
وی افزود: حال و با توجه به اینکه تفاوت زیادی در نیاز های مردان و زنان دیده می شود؛ بنابراین به وجود آمدن مشکل و سازگاری میان آن ها زیاد تعجب آور نیست. شاید مردی به راستی به همسرش علاقه داشته باشد و فکر کند که نیازهای همسرش را برآورده کرده اما مشکل اینجاست که او تصور می کند نیازهای همسرش مانند نیازهای خودش است و در این مسیر ناکام می ماند. این مطلب درباره زنان نیز صدق می کند.