جامعه پویا -سریال می خواهم زنده بمانم با شروع کوبنده و بازی های درست هرچند در شبکه خانگی منتشر شد اما مخاطبان زیادی را جلب کرد.
سریال می خواهم زنده بمانم یک ملودرام عاشقانه است که از همان ابتدا با قرار دادن نادر سرمد و هما حقی در کنار هم و آغاز سریال با عاشقانه این دو نشان داد قرار است عشقی ناکام را برایمان روایت کند. بستر زمانی این سریال که در دهه شصت اتفاق می افتد بر جذابیت این سریال افزوده است چرا که سختگیری ها و رفتارهای بعضا عجیب در این زمان خاص همیشه برای مخاطب امروزی که درکی از دهه شصت ندارد جذاب است.
بیشتر بخوانید: نقدی بر سریال می خواهم زنده بمانم : شروع هوشمندانه و بدون معطلی
کارگردان و نویسنده با مخاطب در این سریال رو راست هستند و در همان قسمت اول نشان می دهند که قرار است یک مثلث عشقی را برایمان به نمایش بگذارند که هر اتفاقی در این سریال در بستر این مثلث عشقی رخ خواهد داد.
مثلث عشقی یک برگ همیشه برنده در سریالهاست. بدترین داستانها را می توان با ایجاد یک مثلث عشقی بدون هیچ مشکلی به خورد بیننده داد هرچند سریال می خواهم زنده بمانم داستانی قوی و درست با ریتمی مناسب دارد اما نویسنده از این برگ همیشه برنده نیز استفاده کرده است.
این مثلث عشقی همیشه برنده با شخصیت های بسیار شبیه را در سریال شهرزاد دیدیم سریالی که قرار بود در یک فصل تمام شود اما کشش عجیب و بازی های فوق العاده ترانه علیدوستی و شهاب حسینی این سریال را به چندین فصل کشاند.
بیشتر بخوانید : نقدی بر سریال می خواهم زنده بمانم
حالا انگار همین مثلث عشقی با کمی تفاوت فردی در شخصیت ها را در سریال می خواهم زنده بمانم می بینیم. هما حقی دختری دگراندیش و نقاش که عاشق نادر سرمد نویسنده و شاعر و معلم شده است و آنها قرار ازدواج دارند را در این سریال می بینیم که یادآور فرهاد ( پسری دگراندیش و روزنامه نگار ) و شهرزاد (دانشجوی پزشکی و فعال حقوق زنان ) است. هما و نادر مانند شهرزاد و فرهاد در تضاد با جامعه و بستر زمانی که در آن زندگی می کنند می خواهند یک عشق را تجربه کنند که یک حادثه زندگی آنها را دگرگون می کند. هر دوی این زوج ها سعی می کنند در برابر آنچه اتفاق افتاده مقاومت کنند. اما به خاطر خانواده مجبور به گذشت و انتخاب می شوند. شهرزاد در سریال شهرزاد به خاطر جان فرهاد و شرایط پدرش وهما حقی نیز به خاطر نجات پدرش از اعدام و زندانی نشدن نادر مجبور به عبور از یک عشق اتشین و زیبا می شود. حتی سکانس خداحافظی شهرزاد و هما نیز شباهت زیادی بهم دارد. کافه و اتاق کوچک و پر از کتاب وجه مشترک این دو سکانس در آوردگاه جدایی زوج عاشق در هر دو سریال است.
اما داستان به همینجا ختم نمی شود کلافگی هما در سریال می خواهم زنده بمانم از لباس عروسی که به تن کرده نیز شباهت بسیار زیادی به کلافگی شهرزاد دارد مالیدن رژ لب به صورت اوج نفرت از شرایطی است که هر دو عروس با آن به بیننده نشان می دهند در چه شرایطی هستند .
ضلع سوم این مثل عشقی امیر شایگان است. او مانند شخصیت قباد دیوانسالار مردی است که پول و ثروت و قدرت را باهم دارد ، تحت نفوذ یک پدرزن پرقدرت (حاجی ) قرار دارد و پدرزن به اراده خودش دخترش را به عقد او در آورده است وبا اینکه امیر شایگان می خواهد همسر اولش را راضی نگه دارد اما هردو می دانند که عشقی میان آنها نیست. این بخش داستان نیز دقیقا شبیه به شخصیت های سریال شهرزاد است ، قباد تحت نفوذ بزرگ آقا مرد صاحب قدرت و ثروت است که دخترش شیرین را به عقد قباد دراورده بدون اینکه عشقی میان آنها باشد.
در گذر زمان همانطور که شهرزاد به گذشته تلخ قباد پی برد و کم کم به او خو کرد و عشقش با فرهاد را به تاریخ سپرد ، حالا سکانس های مربوط به گذشته امیر شایگان پدر خشن و مادری که به دست پدر به قتل رسیده نیز نشان می دهد احتمالا یک نزدیکی و مرهم شدن برای دردها نیز از سوی هما در سریال می خواهم زنده بمانم خواهیم داشت و دیالوگ " این زندان دوتا زندانی داره امیر ، اگر نبخشی خودت هم زندانی میشی " که از سوی هما به امیر شایگان گفته می شود تاکید بر همین موضوع است که هما قصد دارد مسیری جز انتقام و کینه در زندگی امیر شایگان باز کند. در ادامه این سریال باید دید آیا هما مانند شهرزاد از دلسوزی برای یک مرد که گذشته تلخی داشته به یک خو گرفتن و رسیدن به صلح خواهد رسید؟
فارغ از شباهت های داستانی شهرزاد و می خواهم زنده بمانم ، بازی خیره کننده حامد بهداد و درخشش بی نظیر پدرام شریفی و سحر دولتشاهی در این سریال ، جذابیت آن را دو چندان کرده است.