جامعه پویا - با آن که خودم یک سال قبل مطلقه شدم اما خوب می دانم جدایی پدر و مادرم از یکدیگر سرنوشت مرا به جایی رساند که اکنون در 18سالگی به مواد فروش پارک تبدیل شده ام و گاهی پشت دستم را با آتش سیگار داغ می کنم تا ...
زن 18ساله ای که هنگام فروش حشیش در یکی از پارک های مشهد و در اجرای طرح ارتقای امنیت اجتماعی دستگیر شده است، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری میرزا کوچک خان مشهد گفت: هشت سال بیشتر نداشتم که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند و من در این دنیای هزارچهره تنها ماندم. پدرم برق کار ساختمان بود اما به خاطر اعتیادش همواره با مادرم درگیری داشت. اگرچه من از این اوضاع متشنج رنج می کشیدم اما اکنون آرزو می کنم کاش آن روزهای آشفته و درگیری و توهین ها ادامه داشت اما پدر و مادرم از هم جدا نمی شدند. خلاصه بعد از طلاق آن ها، من نزد پدرم ماندم و ترک تحصیل کردم. طولی نکشید که پدرم با زن جوانی ازدواج کرد و مادرم نیز به ازدواج با مرد دیگری تن داد. در این شرایط من دل خوشی از نامادری ام نداشتم و مدام بر سر موضوعات مختلف با هم درگیر می شدیم تا این که در 15سالگی با یکی از دوستان خانوادگی نامادری ام ازدواج کردم. «رامین» 9سال از من بزرگ تر بود و من هیچ شناختی از او نداشتم. با این حال دل به رامین بستم تا از این وضعیت خانوادگی رها شوم. با آن که رامین هم به من علاقه داشت ولی خیلی زود اختلافات بین ما شروع شد چرا که خانواده رامین در زندگی ام دخالت می کردند و شوهرم نیز فقط به حرف مادرش گوش می داد.
این ناسازگاری ها به جایی رسید که دیگر نمی توانستم کتک کاری های اورا تحمل کنم. بالاخره دو سال بعد از رامین طلاق گرفتم و به خانه پدرم بازگشتم اما درگیری های من و نامادری ام بیشتر از گذشته ادامه یافت و همین موضوع به کشمکش های خانوادگی انجامید. در همین روزها پدرم که مهریه ام را از رامین گرفته بود، یک روز پس از آن که با نامادری ام درگیر شدم با بی رحمی تمام مرا از خانه اش بیرون انداخت. در حالی که آواره خیابان ها بودم نزد یکی از دوستانم رفتم که با مادرش زندگی می کرد ولی یک هفته بعد در حالی خانه دوستم را ترک کردم که در یک فروشگاه لباس و در بازار فردوسی مشهد مشغول کار شده بودم. مدتی بعد با حقوقم خانه کلنگی اجاره کردم و این گونه در آن خانه مجردی با دختران و پسرانی آشنا شدم که سیگار و حشیش مصرف می کردند. آن ها خیلی زود مرا هم به استعمال سیگار و حشیش آلوده کردند به طوری که مجبور بودم بیشتر اوقاتم را با همین دوستان ناباب و در پارک ها سپری کنم. به همین دلیل از کارم اخراج شدم و چون توان پرداخت اجاره خانه را نداشتم دوباره به خانه پدرم پناه بردم ولی باز هم درگیری های شدید با نامادری ام مرا به پارک ها کشاند. هر بار که سیگار می کشیدم آتش آن را روی دستم خاموش می کردم تا این روزهای سخت را فراموش نکنم.
از سوی دیگر برای تامین هزینه های زندگی ام مجبور شدم به حشیش فروشی در پارک روی آورم و به دوستانم که مرا می شناختند مواد بفروشم. در این مدت دو بار هم دستگیر شدم اما به خاطر آن که حشیشی دستم نبود مراآزاد کردند. با این حال من پدر و مادرم را مقصر سرنوشت تلخ خودم می دانم و از هیچ کس گله و شکایتی ندارم. اما ای کاش...
شایان ذکر است، با صدور دستوری از سوی سرهنگ علی عبدی (رئیس کلانتری میرزا کوچک خان) این زن جوان در حالی به مقامات قضایی معرفی شد که تلاش مددکاران اجتماعی برای نجات او از این شرایط اسفبار ادامه یافت.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی