جامعه پویا -فیلم سینمایی «ابلق» به کارگردانی نرگس آبیار این روزها روی پرده سینماهاست، فیلمی با موضوع خاص اجتماعی ، یک منتقد سینما، نگاهی جامعه شناختی به این فیلم داشته است.
در نوشتار رضا صائمی با عنوان «برزخی زنانه میان سکوت و فریاد » که در اختیار ایسنا قرار گرفته آمده است:
اگرچه می توان رد زنان و مصائب آنان را در همه فیلم های نرگس آبیار ردیابی کرد اما «ابلق» آخرین ساخته او به شکل ویژه تری به آسیب شناسی زیست زنانه پرداخته و امنیت روانی- جنسی آنها را در کانون و مرکز درام قرار داده است. در واقع فیلم مسئله حقوق زنان و سوء استفاده و آزارهایی که زن را در دو راهی و برزخ کشنده فریاد یا سکوت قرار می دهد دستمایه قصه و روایت تراژیک آن قرار می دهد. «ابلق» البته در زمینه و زمانه ای تولید و اکران شده که با جنبش می تو و جنجال های آن هم ارتباطی فرامتنی پیدا می کند و به فرزند زمانه خویش تبدیل می شود.
البته فیلم بر بستر جنبش می تو و التهاب های آن موج سواری نمی کند بلکه از منظری جامعه شناختی و با زبان سینما به دراماتیک کردن موقعیتی می پردازد که در روایت های این جنبش شاهدیم. به عبارت دیگر «ابلق» مسئله سوء استفاده و آزار جنسی زنان را به دنیای شخصی خودش وارد کرده و آن در یک خوانش طبقاتی و خانوادگی بازنمایی می کند. توجه به سویه های طبقاتی ابلق در ترسیم موقعیت آزار از منظر جامعه شناختی واجد اهمیت است بدون اینکه بخواهیم آن را در ترازوی نقد فرمیک و ساختار فیلمیک قرار دهیم. به این معنا که به جای آنکه سراغ طبقه متوسط و مرفه یا روشنفکر جامعه با یکسری مولفه و ویژگیهای زندگی مدرن شهری برود که اتفاقا بیشتر درگیر این موضوع هستند سراغ طبقات پایین دست جامعه رفته است که در مناطق فقیر نشین زندگی میکنند و زیر خط فقر هستند.
انتخاب طبقهای که درباره اش صحبت میشود به نوعی سوژه را اخلاق زدایی میکند. اخلاق زدایی نه به معنای بی اخلاقی در روایت یا قصه، به این معنا که در تصویری کلیشه ای همواره بی اخلاقیها به طبقات بالای جامعه نسبت داده می شود و گویی طبقه پایین وفقیر جامعه طبقه اخلاقی هستند و ما فقر را بهانهای قرار میدهیم برای تطهیر اخلاقی آن طبقه.
نرگس آبیار اما این سوژه در طبقه فرودست جامعه به تصویر می کشد تا هم این تصویر کلیشه ای را بشکند، هم اخلاق و کنشمندی های اخلاقی را فراتر از مرزبندی های طبقاتی روایت کند و هم به نوعی جامعه شناسی طبقات پایین دست جامعه از منظر اخلاقی دست بزند. در این میان البته باید توجه داشت که «ابلق» اخلاق طبقاتی را دستمایه درام خود قرار نداده بلکه اخلاق را در بستر مناسبات یک طبقه به درام گره زده تا نوعی جامعه شناسی فرودستان را به تصویر بکشد. این البته یک سویه و لایه از قصه ابلق است. در سویه و لایه های درونی تر فیلم، «ابلق» تراژدی برزخ زنانه میان سکوت و فریاد را در تجربه آزار به تصویر می کشد و اینکه چطور هنجارها و خرده فرهنگ های اجتماعی، امکان روایتگری و اعتراض زنانه نسبت به تجاوز و تعدی را از آنها گرفته و آن را مجبور می کند تا به سکوتی کشنده و ویرانگر تن بدهند. شاید برخی رفتار راحله(الناز شاکردوست) را رفتاری منفعلانه بدانند و نقد کنند که چرا زن زخمی قصه به کنش قهرمانانه دست نمی زند. اما منطق فیلم با توجه به جامعه شناسی و روانشناسی طبقه ای که راحله به آن تعلق دارد این امکان یا فرصت را برای واکنشی عصیانگرانه به او نمی دهد.
اتفاقا فیلمساز قصد دارد همین موقعیت و وضعیت منفعلانه را در بستر همین منطق جامعه شناسی به تصویر بکشد. به این معنا که هنجارها و نظام اخلاقی حاکم بر این طبقه، با گزاره اخلاقی محوری به اسم آبرو به عاملی بازدارنده در بروز واکنش های رسواگرانه تبدیل می شود که اختیار عمل را از زن قصه می گیرد. به ویژه اینکه پای فروپاشی احتمالی یک خانواده در میان است و این کار را سخت تر می کند. این لزوما به معنای تایید رفتار راحله نیست. فیلمساز تلاش کرده با فاصله گرفتن اخلاقی نسبت به سوژه ای که روایت می کند از قضاوت فردی فاصله گرفته تا بتواند گزارشی از این وضعیت برزخی بدهد. نزدیک شدن لحن روایت به زبان مستند برآمده از همین منطق است و فیلمساز در بستر یک رئالیسم اجتماعی تلاش کرده تا روایتی واقع گرایانه از قصه داشته باشد. از این رو نمی توان آن را در خوانشی فرامتنی و مبتنی بر قضاوت های اخلاقی و رادیکال به مثابه ضعف در شخصیت پردازی زن قصه تفسیر کرد. به عبارت دیگر در اینجا با روایتی محافظه کارانه مواجه نیستم بلکه با گزارشی جامعه شناسانه روبرویم که قرار نیست تبدیل به مانیفستی فمنیستی شود و مثلا شعارهای جنبشی زنانه را فریاد بزند.
به گمانم ترسیم موقعیت برزخی زن ستمدیده قصه خود عمق درد را به تصویر می کشد و فیلم قرار است همین وضعیت تراژیک منفعلانه را با ارجاع به شرایط فرهنگی و اجتماعی طبقه ای که شخصیت های قصه به آن تعلق دارند بازنمایی کند. اساسا قرار نیست فیلمساز از زن قصه خود قهرمان بسازد، همچنان که انفعال راحله او را به ضد قهرمان بدل نمی کند. مساله دقیقا گزارش یک واقعیت است. هر چند تلخ هر چند منفعلانه. اینکه شخصیت پردازی از حیث دراماتیک واجد فلان کاستی است بحث دیگری است اما اینکه چرا شخصیت اصلی قصه محافظه کارانه رفتار می کند همان آسیبی است که فیلم در حال روایت آن است. اگر به تجربه های زیسته خود در فضای سنتی و متعصبانه رجوع کنیم می توانیم حال و قال راحله را درک کنیم. او زخمی مناسبات خانوادگی مردسالارانه است که طغیانش می تواند به زخمی تر شدن خودش منجر شود. به یک عمل انتحاری! دلیل آن را باید در امر پیچیده ای به اسم آبرو جستجو کرد. «ابلق» آسیب شناسی اجتماعی «آبرو» است!